English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3475 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
Other Matches
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
director U هدایت کننده
directors U هدایت کننده
guideway U شیار هدایت کننده
conducting staff U ستاد هدایت کننده
bell's bund U دیوار هدایت کننده اب
dredging ladder U هدایت کننده سطل
director U هدایت کننده اتش
ballistic director U هدایت کننده بالیستیکی
directors U هدایت کننده اتش
directing staff U ستاد هدایت کننده
channelising island U سکوی هدایت کننده
ortho para director U هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
diastereotopic group U گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
co axial cable U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxed U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
cylinder baffles U صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
gyro repeater U تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
rocketeer U هدایت کننده پرتابه یا موشک دانشمند پرتابه شناس
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
condition U موقعیت
situation U موقعیت
occasion U موقعیت
situs U موقعیت
line of position U خط موقعیت
situations U موقعیت
location U موقعیت
position U موقعیت
positioned U موقعیت
locations U موقعیت
lodgment U موقعیت
occasions U موقعیت
sites U موقعیت
sited U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasioned U موقعیت
berth U موقعیت جا
lodgment or lodge U موقعیت
berthed U موقعیت جا
orientation U موقعیت
berthing U موقعیت جا
site U موقعیت
berths U موقعیت جا
pertinence or nency U دخل موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
configurations U وضعیت یا موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
situation U موقعیت حالت
endo position U موقعیت اندو
exoposition U موقعیت اگزو
situations U موقعیت حالت
stimulus situation U موقعیت محرک
razor edge U موقعیت بحرانی
positioned U شکل موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
print position U موقعیت چاپ
sign position U موقعیت علامت
plot U نقطه موقعیت
position U شکل موقعیت
positioning U تثبیت موقعیت
plots U نقطه موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
pertinency U موقعیت شایستگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
lie U موقعیت چگونگی
firing position U موقعیت احتراق
point U محل یا موقعیت
position finding U موقعیت یابی
point guard U موقعیت گارد
ground position U موقعیت زمینی
situation of a building U موقعیت ساختمان
position buoy U بویه موقعیت
monopoly position U موقعیت انحصاری
storage location U موقعیت انباره
status U اهمیت یا موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
circumstantial U مربوط به موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
bit position U موقعیت ذره
case U وضعیت موقعیت
radar location U موقعیت رادار
benzylic position U موقعیت بنزیلی
footing U موقعیت وضع
lies U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
orientation U تشخیص موقعیت
rest position U موقعیت سکون
page orientation U موقعیت صفحه
forward position U موقعیت رو به جلو
trims U موقعیت قایق دراب
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
blow U هدر دادن موقعیت
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
opportuneness U موقعیت موقع بودن
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
stand U عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
stations U موقعیت اجتماعی وضع
positional U وابسته به موقعیت یامقام
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
blows U هدر دادن موقعیت
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
trimmest U موقعیت قایق دراب
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
space orientation U موقعیت یابی فضایی
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
trim U موقعیت قایق دراب
upwell U موقعیت بهتری یافتن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
trims U موقعیت تخته موج دراب
trim U موقعیت تخته موج دراب
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
conductance U هدایت
leading U هدایت
total conductivity U هدایت کل
navigator U هدایت گر
navigators U هدایت گر
guidance U هدایت
steerage U هدایت
leads U هدایت
lead U هدایت
conduction U هدایت
direction U هدایت
transduction U هدایت
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1coffee table conversation piece
4express, overexpression
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1تاندانسیو
1پرو سویت یعنی چه؟ در مقاله ای از آل احمد آمده درباره صادق هدایت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com